فیلم «نسل پاد» (Pod Generation) اثری از «سوفی بارت» که با تازگی منتشر شده است و دو بازیگر اصلی آن «امیلیا کلارک» و «چیویتل اجیوفور» در آن به نقش آفرینی پرداخته‌اند.

پلات و طرح اصلی داستان در یک آرمان‌شهرِ آشنا و قابل تصور در اواخر قرن بیست و‌ یکم روایت می‌شود. آرمان شهری که هوش‌مصنوعی را در شماتیک توسعه‌یافته‌تری در این فیلم می‌توان مشاهده کرد که اصلی‌ترین نمود این مرحله‌ی پیشرفته از ظهور و بروزِ هوش‌مصنوعی در محفظه‌هایی تخم‌مرغی شکل تحت عنوان «رحم مصنوعی» به معرض نمایش در می‌آید.

طبیعتاً هر فیلمی که پلاتی فرای زندگیِ معمول زمانه‌ی الانِ ما آدمیان می‌خواهد برگزیند (گذشته و تاریخ کمتر) می‌بایست زوایای محیطی/جغرافیایی آن جهانِ مورد نظر را به علاوه‌ی عناصرِ سازنده آن به مخاطبش نشان دهد (ابتدا محیط‌دهی و بعد فضاسازی) مخصوصاً که اگر درباب آینده و تصورات قابل حدس از آن برهه‌ زمانی باشد.

فیلم «نسل پاد» خوشبختانه اهل محیط‌دهی هست و می‌داند که با مکث و متانت باید پیش رود و همین کار نیز می‌کند و این کار را با پیشرفت هوش‌مصنوعی در مداخله‌ی کمک‌کننده‌اش در امورات کوچک‌ و بزرگ زندگی زوج اصلی «ریچل» (با بازی املیا کلارک) و «الوی» (با بازی چیویتل اجیوفور) نشان می‌دهد. از فراهم‌سازی صبحانه با دستگاه‌های کاملا خودکار گرفته تا منشیِ خوداگاهِ رایانه‌ای که در برنامه‌ریزی ها به این زوج‌ (بیشتر «ریچل») کمک‌ می‌کند.

در ادامه‌ی‌ این محیط‌دهی، ما شهری که این زوج (نیویورک در آینده‌ای نزدیک) در آن زندگی می‌کنند و دستخوش تغییرات و به تعبیری پیشرفت‌های هوش مصنوعی شده‌اند را دنبال می‌کنیم که پُررنگ‌ترین نمودش در شبیه‌سازی مصنوعیِ طبیعت تا حتی‌الامکان است. از تنفسِ پاک به صورت هزینه‌ای گرفته تا ریلکس کردن در لب ساحلی شبیه‌سازی شده، البته که در اینجا می‌بایست اشاره کرد فیلم در نمای های باز (لانگ شات ها) تا حدی تنگ‌دستانه پیش می‌رود که گویا این به بودجه نسبتاً کم آن باز می‌گردد.

قدم بعدی، کاراکترها و طبعاً زوج اصلی فیلم است که در این‌ مورد می‌توان در باب آنها گفت که با ارفاق در شمایلی تیپیک پرداخت می‌شوند. «ریچل» و «الوی» زوجی هستند که با هم تفاهم داشته و به نوعی مکمل‌بودن را برای هم دارند اما تفاوت‌هایی نیز در این میان وجود دارد، درباره «ریچل» میلش به شرایط موجود و تبعا زیستِ تکنولوژیزه و در باب «الوی» میلش به طبیعت و تبعا طبیعی‌بودن هرچه بیشتر زندگی؛

البته که این تفاوت داشتن به‌ تعارض نمی‌رسد، بله نمی‌رسد تا فیلم روایت اصلی‌اش حول مرکز ثقل آن یعنی «رحم مصنوعی» و عمیق‌تر «تولد مصنوعی جنین انسان» پیش بگیرد. فیلم در این بین هرچند که ناخنک‌زنی هایی هم به شعارهای هویتی دارد اما خوشبختانه‌ انسانش را (زوج‌ اصلی فیلم) در آن وسط فراموش نمی‌کند. تلاشش بر این است که دو طرف رابطه را به مواضع یکدیگر نزدیک کند البته که باید گفت تلاشش مثمر ثمر واقع نمی‌شود زیرا که کاراکترهایش از وجوهی تیپیکال فراتر نرفته، ریشه‌هایشان کدر است و بنابراین مواضعی‌ که ازشان می‌بینیم به جهان‌بینی‌شان تبدیل نمی‌شود.

اما درباب تلاش های دو طرف؛ در مورد «ریچل» (امیلیا کلارک) کمی کنجکاوی می‌بینیم (مشاهده زنان باردار) و کمی تضاد با همسرش پیرامون وقت گذاشتن با رحم مصنوعی (نوزادش) که این دو منتج می‌شود به دیدن دو سه رویا. اینها در محدوده‌ی دیدنی‌های قابل قبول جلوه می‌کند اما قابل باور و اقناع خیر برای همین است که تغییر جهت «ریچل» به سمت طبیعت آنچنان برایمان محسوس نمی‌شود.

درباره «الوی» (چیویتل اجیوفور) کمی بهتر عمل می‌شود، ما در ابتدای فیلم گرایشِ او به طبیعت یا طبیعی پیش رفتن را تا حدودی دیده بودیم، طبعاً پروسه وقت‌گذاشتن و تعامل با جنین درونِ رحمِ مصنوعی از او برای ما مقبول جلوه کرده و تحمیلی نیست.

اما در مجموع این پروسه‌ی تولد که از لقاح تا زایش آن به طور مصنوعی پیش می‌رود نقاط عطف خاصی ندارد و حتی در اواخر فیلم که کمی التهاب به آن تزریق می‌شود نمودی لحظه‌ای و بسیار کوتاه و بدون تعلیق خاصی برایمان جلوه می‌کند.

مهمترین ضعف فیلم هم در همین یک دست پیش رفتنش هست، راه مستقیمی که پیش گرفته است زنَنده نیست و ما را نیز با خود همراه می‌کند اما اهل ریسک و شناساندن جهانش نیست. در واقع فیلم «نسل پاد» اهل یک ارائه است، ارائه‌‌ای از پیشرفت هوش مصنوعی در آینده‌ای نزدیک که نخستین قدم‌هایش درباب تغییر تولید مثلِ طبیعی آدمی هست و حتی ایده‌ای نیز در اختتامیه‌‌ی پس از تیتراژ پایانی‌اش دارد که البته صرفاً در حد خبر، کنجکاوی برانگیز است و نه هشدار آمیز یا نویدبخش بود. فیلم را ببینید تأمل‌برانگیز است اما نسبتاً منفعل و بدون ریسک.

source

viraje.ir

توسط viraje.ir